در این قسمت یکی از کسانی که به صورت کامل در کمپ ترک اعتیاد راهی به سوی نور درمان شده است تجربیات و گذشته خود را به صورت خلاصه نوشته است. جوانان ممکن است در شرایط مختلف و تحت تاثیر محیط در مسیر نادرستی قرار بگیرند، اما اگر بخواهند می تواند در بدترین شرایط به مسیر سبز و پاک زندگی بازگردند. خواندن این نوشته کوتاه از یک جوان خالی از لطف نیست.
- سن: ۲۸ سال
- وضعیت: مجرد
- شغل: لوازم یدکی
- محل سکونت: تهران
- زادگاه: صفویان تبریز
تجربه معتاده ترک کرده هروئین
چند ساله که میدان جمهوری تهران زندگی میکنم. دارای یک خواهر و برادرهستم. فرزند اول خانوادم سن پدر ۵۲ سال و سن مادر ۴۹ سال. پدرم تا ۷ سالگی من برای پدربزرگم کار میکرد و داخل خونه پدربزرگم زندگی میکردیم. به دلیل اینکه پدربزرگم دیکتاتور بود و این زندگی جمعی که همه در کنار هم بودیم درگیر بودیم و مسائل خیلی سخت حل میشد.
قبل از اینکه مواد مخدر هروئین مصرف کنم، وضع مالی پدرم خوب بود اما استقلال مالی نداشت. من دچار کم خونی داشتم و مادرم درگیر مریضیهای اعصاب و میگرن شده بود. پدرم تحد تاثیر خانواده خودش پر میشد وعصبانی به خانه برمیگشت درگیری درست میکرد. من کلاس اول ابتدایی بودم که تصمیم گرفتیم بریم و پدربزرگم دست خالی مارو از خونه بیرون کرد.
پدرم رو خیلی کم میدیدم، خیلی کار میکرد، دوران بچگی وخوبی نداشتم. پدرم راننده ماشین سنگین بود ، پدرم خیلی فکر میکنه و تمام رفتارهای پدر بزرگم را پدرم سره من پیاده کرد. چون پدرش بهش سرمایه نداده بود به من برای شروع کار سرمایه نداد.
پیشنهاد مطالعه: تجربه معتاد ترک کرده شیشه
شروع مشکلات از درون خانواده
عموم پیشنهاد داد لوازم یدکی بزنیم با پدرم خیلی راحت نبودم و با عموم بحث کردم، پدرم منو از مغازه بیرون کرد. همیشه از کمبود محبت دنبال شخص سوم میگشتم و انگار اصلاً منو نمیفهمیدند. تا دلت میخواست رفیق داشتم که مال بیرون بودن اما نمیتونستم باهاشون درد و دل کنم. تا اینکه با یک دختر آشنا شدم و ۲۴ سالش بود خیلی رفتارش شبیه به من بود و دردهای منو خوب میفهمید.
تا اون زمان هیچ محدودیتی نداشتم و خونه مجردی داشتم، با این حال این موقع هروئین مصرف نمیکردم، هفتهای یکبار خونه میرفتم راحت مسافرت میرفتم. اون دختره برام قانون گذاشت که باید زود بری خونه مثل آدم زندگی کنم. همه راضی بودن که اون دختره منو جمع کرده بود و من هیچ گونه خلافی نمیکردم و سیگار هم نمیکشیدم.
تا اینکه مطرح کردم که میخوام با همین دختر ازدواج کنم. از اینجا شروع شد که پدرم مخالفت کرد و به دلیل اینکه ما شناخت کافی نداریم و فردا گیره مهریه میافتیم. خانواده دختره هم ناراضی بودند و میخواستن اونو به پسر خالش بدن و اون دختر هم به گفته مادرش فرزند خوانده بود و که خودش هم در جریان نیست، خانواده دختر به شدت مذهبی بودند. کشمکش هم به شدت زیاد شد و من هم اینقدر پا فشاری میکردم تا بتونم روی حرف دیگران حرف بزنم و خودم به اختیار خودم ازدواج کنم.
خلاصه که دختر رو به زور شوهر دادن و از دست من رفت و اختلاف با پدرم شدت گرفت و دیگه به سیم آخر زدم و دیگه خونه نیومدم. چند ماه از دختره خبر نداشتم، از عصبانیت پیش پسرخاله مصرف کننده هروئین رفتم چون شدیداً دنبال فرار از این بحران بودم. به پیشنهاد پسرخالم چند وقت هروئین مصرف کردم و حدود ۶ ماه آرام بودم.
آغاز مصرف مواد مخدر هروئین
تا اینکه بعد از ۶ ماه دختره بهم زنگ زد و گفت که اصلاً از زندگی راضی نیستم. قرار گذاشت همدیگرو ببینیم، چون من خیلی برای دختره هزینه میکردم از نظر مالی هم از زندگیش راضی نبود. رابطم با دختره شروع شد و زمانی که وارد خانه دختره شدم و زندگی اونو دیدم شکست من بیشتر شد و من همیشه درگیر دختره بودم و برای آرام کردن خودم هروئین مصرف میکردم و کارم به جایی رسید که به مصرف کنندههای کارتن خواب جلوی مغازهام که همیشه کمکشان میکردم، که به کمپ ترک هروئین برن خودم باهاشون مصرف میکردم.
بعد از یک مدت پدرم فهمید که دختره برگشته، عموی من چون مصرفکننده بود فهمید که مصرف کننده مواد مخدر شدم، به پدرم گفت و پدرم هم زنگ زد به دختره گفت که این چند وقته که مصرف میکنه و تو کمکش کن پاک بشه و بعد ازدواج کنید. دختره گفت برو پاک شو بیا تا ازدواج کنیم. من رفتم کمپ ۲۱ روز ماندم و وقتی برگشتم تصمیم خیلی جدی برای پاک ماندن گرفته بودن.
بعد از ترخیص از مرکز ترک هروئین رفتم و دختره را دیدم و زمانی که حرف میزدیم گفت که بیخیال ازدواج با من شو و این داستان توسط پدرم انجام شده بود. گوش دختره را پر کرده بود، بعد از شنیدن این حرفا دوباره رفتم سراغ مصرف هروئین و درگیری با پدرم بالا گرفت و او مغازه و انبار رو از من گرفت. درحالی که مال خودم بود منم از صبح رفتم ساعت و انگشترم را فروختم و شدم کاسب مواد مخدر هروئین که پدرم منو پیش مشتریها بیشتر خراب میکرد و من دیگه خونه نرفتم و کارتن خواب شدم.
به شدت شروع کردم به فروش مواد هروئین و اصلاً از عواقب کار خودم خبر نداشتم و نمیدونستم که اگر با این همه مواد منو بگیرن چی میشه. طی چند ماه چنان بلایی سره خودم و زندگیم آوردم که یک مصرفکننده ۲۰ ساله هم اینجوری نبود.
رفتن به کمپ ترک اعتیاد و رهایی از مصرف مواد
خلاصه کار به جایی رسید که خودم رفتم به عموم گفتم که میخوام برم کمپ ترک هروئین و ترک کنم که با کمک عموم به کمپ اومدم و الان حدود ۳ الی ۴ ماه که داخل کمپ هستم.خیلی هم حالم خوب شده و احساس میکنم که بعد از خروج از کمپ اینبار میتونم پاک بمونم و باید کمک بگیرم از راهنما و مشاورم که بتونم بیرون آرامش خودمو حفظ کنم تا ذهنم درگیر اون خانم نشه دیگه و بتونم راحت فراموشش کنم و درگیری هم با پدرم کمتر بشه.
در آخر هم از خانوادهها میخوام که بیشتر بچه هاشونو درک کنن و ببینن که دلیل مصرف مواد مخدر توسط بچه هاشون چیه تا بتونن بهتر کمک کنن هم به خودشون هم به بچه هاشون.
باعث خرسندی ما است با مرکز راهی به سوی نور برای مشاوره ترک اعتیاد تماس بگیرید تا مسیر جدیدی را با ما در سفر خود به سوی آینده ای روشن و امیدوارکننده آغاز کنید.
گرد آوری توسط: راهی به سور نور