در اینجا فهرستی از نشانه های رایج و متداولی را ارائه می دهیم که به ما اخطار می دهند یک معتاد در حال بهبودی در خطر مصرف دوباره مواد مخدر قرار گرفته است. با آگاهی و شناخت علائم هشدار دهنده لغزش ، که اغلب بر اثر تغییرات در عواطف و احساسات، افکار و رفتارهای ما معتادان در حال بهبودی بروز می کنند، شانس بیشتری برای اتخاذ تدابیرلازم برای پیشگیری از لغزش و حفظ بهبودی خود خواهیم داشت.
١. تغییرات در افکار
٢. تغییرات در دیدگاه
٣. تغییرات در رفتار
لغزش یک فرآیند است و از سه مرحله مختلف تشکیل شده است: لغزش احساسی، لغزش روانی، و لغزش جسمی که در این مرحله ما سرانجام مصرف مواد مخدر را از سر می گیریم. اما در بین این مراحل نشانه ها و علائم فراوانی وجود دارد که به ما اخطار می دهد که بهبودیمان در خطر است. نشانه های لغزش در دوران بهبودی، خود را به شکل ناتوانی در کنار آمدن ما با احساسات مان و تغییر در طرز فکر، برداشت ها و رفتارهای ما ، نشان می دهد و اگر ما این نشانه ها را نادیده بگیریم، سرنوشتی جز بازگشت به مصرف مواد مخدر و عود کردن بیماری اعتیاد نخواهیم داشت. علت اصلی لغزش بسیاری از ما معتادان در حال بهبودی بی توجهی به اخطارهای لغزش است. بیشتر ما به این دلیل آنها را نادیده می گیریم، چون تصور می کنیم که مواد مصرف نکرده ایم در نتیجه جای هیچ گونه نگرانی نیست و کیفیت بهبودیمان خوب است؛ که البته این طرز فکر چیزی جز فریب دادن خودمان نیست. اما چنانچه در حال بهبودی هشدارها و اخطارها را بشناسیم و متوجه بروز تغییرات در افکار و رفتارمان بشویم آن وقت شانس بیشتری برای حفظ بهبودی خود خواهیم داشت و در همین مواقع است که می باید از ابزارها و راهکارهای برنامه مان بیشتر استفاده کنیم.
۱.تغییرات در افکار
فهرستی از تغییراتی که در دوران بهبودی در طرز فکر ما ایجاد می شود و باعث می شود تا الگوهای فکری مان ناسالم و انحرافی شوند و به سوی لغزش کشیده شویم، در زیر ارائه شده است:
۱.آشفتگی احساسی
وقتی مشکلات روزانه غیر تحمل شده و ما قادر به یافتن راهی برای کنار آمدم با فشارهای عصبی ناشی از مشکلات نیستیم. این حالت بیشتر در مواقعی زیر اتفاق می افتد:
-زمانی که بهبودیمان را در اولویت اول زندگی خود قرار نمی دهیم و اجازه می دهیم مسائل دیگر از اهمیت بیشتری برایمان برخوردار شوند و وقت و انرژی ما را صرف کنند.
-زمانی که اصول ” فقط برای امروز ” را در زندگیمان رعایت نمی کنیم و وقت مان را با افسوس خوردن به حال گذشته و یا نگرانی از آینده صرف می کنیم.
-زمانی که زندگی در حال بهبودی خود را نپذیرفته و با آن کنار نمی آییم و اجازه می دهیم تا رنجش ها ذهنمان را به خود مشغول کنند.
-زمانی که در زندگی روزمره خود به اصول و شعارهای برنامه های ۱۲ قدمی و انجمن های گمنام عمل نمی کنیم.
زمانی که مشکلات زندگیمان را نادیده می گیریم و اجازه می دهیم تا روی هم انباشته شده و بزرگ تر و بزرگتر شوند.
۲.تفکر افراطی
در این حالت که طرز فکر افراطی پیدا می کنیم و به این باور میرسیم که راهکارهای بهبودی برای ما کارگر نیست.در این هنگام توسط افکارمان متقاعد می شویم که تنها راه حل برای کنار آمدن با مشکلات،مصرف مواد است. در این مواقع طرز فکر ما حالت های زیر را پیدا می کند:
-با خود فکر می کنیم که هیچ کس در بهبودی ما را درک نمی کند و قادر به کمک کردن به ما نیست.
-با خود فکر می کنیم که مشکلاتمان بسیار جدی و بزرگ است و ما هرگز نمی توانیم از پس آنها بر بیاییم و یا در برابر آن ها ایستادگی کنیم.
-با خود فکر می کنیم که مشکلاتمان با سایر معتادان در حال بهبودی متفاوت بوده و نمی توانیم از حمایت دیگران استفاده کنیم.
-تصور می کنیم که برنامه ها و راهکارهای بهبودی در مورد ما موثر نیست و کاربردی ندارد.
-انتظار داریم چون در بهبودی به سر می بریم، دیگران از جمله اعضای خانواده و دوستانمان باید ما را بیش از حد مورد توجه و اقبال قرار دهند.
۳.بازگشت به انکار
وقتی صادقانه احساسات واقعی خود را بیان نمی کنیم و آنها را از بقیه مخفی می کنیم. زمانی که بدتر شدن وضعیت روحی و روانی خود را نادیده گرفته و وانمود می کنیم که در زندگی و در برنامه بهبودی ما همه چیز رو به راه است؛ در حالی که واقعیت چیز دیگری است. نمونه هایی این گونه انکارها عبارتند از:
-دروغ گفتن درباره احساسات واقعی خودمان
-وانمود کردن به اینکه در زندگی و برنامه بهبودیمان هیچ اشکالی وجود ندارد
-کمک نخواستن از دیگران
-مشارکت نکردن صادقانه در جلسات و نگفتن حقیقت درباره شرایط خودمان به راهنما
-دو رویی کردن – صرف کردن وقت برای راضی نگه داشتن دیگران به جای صادق بودن با احساسات خود
-یادآوری خاطرات خوش مصرف مواد مخدر و انکار بلاهایی که اعتیاد به سر ما آورده است
-انکار کردن میزان و شدت اعتیادمان و اینکه بیماری اعتیاد در زندگی تا چه اندازه به ما آسیب رسانده است
۴.رفتارهای تدافعی
جبهه گرفتن و نشان دادن رفتار تدافعی از خود زمانی که شخصی قصد کمک به ما را دارد یا میخواهد هوشیارمان کند. نمونه هایی این گونه حالت ها عبارتند از:
-از دریافت حمایت و کمک های دیگران خودداری می کنیم و برای حل مشکلات فقط به خودمان تکیه می کنیم
-نرفتن به جلسات درمانی، ندیدن همتا وکار نکردن راهکارهای بهبودی
-رنجیده خاطر شدن و عصبانی شدن از از دست کسانی که می خواهند به ما کمک کند و منزوی کردن هر چه بیشتر خود
-خانواده، کار و دیگران را مسئول مشکلات خود دانسته تا بهانه ای برای مصرف دوباره مواد مخدر به دست بیاوریم
-به خودمان می گوییم که “مشکل من اعتیاد نیست بلکه مشکلات مهمتری در زندگی دارم که باید اول به آنها رسیدگی کنم”
۵.بدبینی و گریز
زمانی که احساس افسردگی، بی رمقی و کمبود انرژی می کنیم. وقتی آن چنان افسرده و پریشان هستیم که یا فکر خود کشی به سرمان می زند یا برای این که اندکی آرامش به دست آوریم و از مشکلات فرار کنیم به فکر مصرف دوباره مواد می افتیم. در این گونه مواقع افکار زیر به سراغمان می آیند:
-هر احساسی را بد و ناگوار می دانیم و می خواهیم از آن فرار کنیم.
-دیدگاه و نگرشی منفی و سیاه نسبت به زندگی و برنامه بهبودی خود پیدا می کنیم. همه امید خود را از دست می دهیم و نمی توانیم زندگی خوبی را برای خودمان تصور کنیم.
-انتظارات غیر واقعی و بلند پروازانه درباره بهبودی مان پیدا می کنیم و می خواهیم که فوراً معجزه ای اتفاق بیفتد و همه مشکلات ما حل شود.
-توقع داریم که زندگی در حال بهبودی ما همیشه خوب باشد و هیچ برنامه و راهکاری برای کنار آمدن با رویدادهای بد احتمالی در زندگی نداریم.
۶.افراط و تفریط
زمانیکه که برای دوری از مشکلات و احساسات خود متوسل به رفتارها و کارهای افراطی می شویم و خواستار تحت کنترل گرفتن بیش از اندازه اطرافیانمان هستیم. مواقعی که برای کم کردن از فشارهای عصبی و سرخوردگی های خودمان سعی می کنیم تا به دیگران زور بگوییم و آنها را مطیع خود کنیم. ممکن است که در این مواقع خودمان متوجه نباشیم که رفتاری زورگویانه داریم و برای فرار از مشکلات به این روش متوسل شده ایم. در این گونه مواقع است که ممکن است رفتارهای زیر را انجام دهیم:
-به رفتارهای معتادگونه دیگر یا اعتیادهای رفتاری همچون روابط جنسی، کار بیش از حد یا قمار روی می آوریم تا از مشکلات فرار کنیم و زندگی را برای خودمان قابل تحمل کنیم.
-تلاش می کنیم تا دیگران را تحت کنترل خود در آورده تا از این طریق بتوانیم احساسات و مشکلات خود را مهار و کنترل کنیم. در حالی که این گونه کارها در واقع تلاشی بیهوده برای منحرف کردن و نادیده گرفتن واقعیت های زندگی خودمان است.
-سوء استفاده از داروهای تجویزی برای به دست آوردن کمی نائشگی – در این مواقع طرز فکرمان ما را متقاعد می کند که چون این داروها به تجویز یا با نسخه پزشک هستند مصرف کردن آنها اشکالی ندارد.
۷.وسوسه
زمانی که وسوسه مصرف مجدد به سراغمان می آید، متقاعد می شویم که تنها راه نجات از بدبختی ها و مشکلاتمان مصرف دوباره مواد مخدر است. درچنین مواقعی افکارمان ما را مجاب می کنند که فقط با مصرف مواد است که می توانیم قدری آرامش پیدا کنیم. در این مواقع ما معمولاً دلمان می خواهد تا خودمان را در شرایط پر خطر قرار دهیم تا یادی از حالت نائشه بودن کرده باشیم. با قرار دادن خودمان در شرایط پر خطر، وسوسه مصرف مواد در ما فعال می شود. نمونه های چنین حالت هایی عبارتند از:
-به دیدن دوستان معتاد قدیمی خود یا مکان هایی که در آنجا مواد مصرف کرده ایم می رویم.
-با یادآوری و خیالپردازی درباره مصرف مواد احساس نائشگی به ما دست می دهد.
-خودمان را قانع می کنیم که فقط با یک نوع خاص از مواد مشکل داریم تا بتوانیم به سراغ ماده مخدر دیگری برویم.
-خود را متقاعد می کنیم که از بیماری اعتیاد علاج پیدا کرده ایم و از این پس دیگر می توانیم مواد مصرف کنیم.
-به خودمان وعده می دهیم که اگر اتفاق بدی در زندگیمان بیافتد به سراغ مواد مخدر خواهیم رفت مثلاً در مواقعی که یکی از اعضای خانواده مان فوت شود، کارمان را از دست بدهیم یا همسرمان ما را ترک کند؛ چراکه اعتقاد داریم مصرف مواد در این گونه مواقع اشکالی ندارد.
-احساس حسادت و حسرت خوردن به حال کسانی که بدون مشکلات جدی، می توانند مواد مخدر یا روانگردان مصرف کنند.
-پیدا کردن بهانه یا توجیهی برای مصرف دوباره مواد از جمله تقصیر را به گردن دیگران انداختن و ادعا کردن این که دیگران ما را به مصرف مواد “وادار” کرده اند.
۸.افکار معتادگونه
افکارمان در این اوقات ما را قانع خواهد کرد که چاره ای جز خودکشی،دیوانگی یا مصرف مواد برای کنار آمدن با مشکلات زندگی نداریم و این دلیلی است که دوباره به سراغ مواد می رویم. وقتی دوباره مصرف مواد را شروع می کنیم، افکار معتاد گونه مان با تمام قوا برگشته اند و ما را متقاعد می کنند که حالا که لغزش کرده ایم و یک بار از مواد استفاده کرده ایم، چرا بیشتر مصرف نکنیم و لذت بیشتری نبریم. اما واقعیت این است که مصرف مواد در گذشته هیچ یک از مشکلات ما را حل نکرده است و الان نیز نه تنها مشکلات ما را حل نخواهد کرد بلکه آن ها را بیشتر هم خواهم کرد.
۹.عوارض خماری
در روزهای اول بهبودی یعنی زمانی که مصرف مواد قطع یا کم می شود،بعضی از ما دچار عوارض خماری می شویم. تحمل عوارض خماری طبیعتاً دشوار است و باعث می شود که بعضی از ما برای خلاص شدن از این عوارض خودمان را قانع کنیم که استفاده از مواد مخدر تنها راه چاره است. در مراحل اولیه بهبودی اصولاً افکار ما پریشان و آشفته است و نمی توانیم عاقلانه فکر کنیم. به علاوه از لحاظ احساسی و عاطفی نیز بسیار حساس و زود رنج هستیم. در این مراحل چون ما هنوز نمی توانیم طرز فکر و احساساتمان را بطور معقول و منطقی کنترل کنیم احتمال این که برای به دست آوردن آرامش و فرار از مشکلات مصرف مواد را دوباره شروع کنیم بیشتر است.
۲.تغییرات در دیدگاه
فهرستی از تغییراتی که در برداشت ها و دیدگاه های ما در بهبودی ایجاد می شوند تا ما به سوی لغزش قدم برداریم، در زیر ارائه شده است:
۱.خود اتکایی
-من خودم به تنهایی می توانم بهبود پیدا کنم و احتیاجی به حمایت دیگران ندارم.
-من می توانم مصرف مواد مخدر را کنترل کنم.
-برنامه ها و راهکارهای بهبودی برای من کارساز نیست و من باید برای بهبودیم راه دیگری پیدا کنم.
۲.غرور
-روش من بهترین و تنها راه ممکن برای حل مشکل اعتیاد است.
-مشکلات من با مشکلات سایرین تفاوت دارد. هیچ کدام از آنها مشکلات مرا درک نمی کنند
-من به تنهایی می توانم بهبود پیدا کنم و احتیاجی به کمک دیگران ندارم.
۳.انکار
-اعتیاد یک بیماری نیست، من فقط باید یاد بگیرم که چطور میزان و نوع مصرف مواد را کنترل کنم.
-زندگی در بهبودی هیچ لذتی ندارد و من ترجیح می دهم که مواد مصرف کنم.
-بیماری من درمان شده است و من دیگر مواد مصرف نخواهم کرد.
-مشکل اعتیاد من به اندازه سایر کسانی که در گروه های همتا می بینم بد نیست.
-زمانی که مواد مصرف می کردم از آن لذت می بردم و دوستان خوبی هم داشتم.
-حرف ها و نظرات خانواده و گروه همتا درباره من بی مورد است، و به نظر من بهبودی من خوب پیش می رود.
۴.دیدگاه مغلوب
-در دوران بهبودی هرگز لذت شادی را نخواهم چشید.
-نسبت به بهبودی خود نا امید هستم.
-چه دلیلی وجود دارد که من برای بهبودی تلاش کنم، با وجود این که می دانم دوباره مواد مصرف خواهم کرد
-بهبودی برای من اهمیت ندارد. وقتی بهبودی من برای هیچ کس مهم نیست، چرا من باید به آن اهمیت بدهم.
-هیچ کس این زحمت را به خود نمی دهد که بداند من در چه حالی هستم، چرا باید به دیگران اعتماد کنم.
-اگر خودم را پشت مشکلات دیگران پنهان کنم و به آنها کمک کنم، در آن صورت نیازی نخواهم داشت که وقتم را به حل مشکلات خودم در بهبودی اختصاص دهم.
۵.توجیه
-زمانی که زندگی من سر و سامان بگیرد، وقتی خانواده ام، کارم و وضعیت مالی ام سامان بگیرد، آن وقت می توانم دوباره مواد مخدر مصرف کنم.
-به اندازه کافی برای بهبودی زحمت کشیده ام، الان لیاقت آن را دارم که مدتی به خودم استراحت بدهم و دوباره مواد مخدر مصرف کنم و زندگی را زیاد سخت نگیرم.
-مشکلات من بسیار بزرگ و ناگوار هستند و من هرگز نخواهم توانست آنها را حل کنم پس بهتر است خودم را با مصرف مواد مخدر آرام کنم.
-طرز فکر من قابل تغییر نیست، من همینم که هستم و بهتر است که زندگی خودم را دنبال کنم.
-مشکل من مواد مخدر نیست، بلکه محل زندگی و کارم هستند که مشکل اصلی زندگی من محسوب می شوند؛ اگر اینها را تغییر بدهم یا کنترل کنم می توانم دوباره استفاده از مواد مخدر را آغاز کنم.
-مشکل من افسردگی است و استفاده از مواد مخدر شرایط روحی و حال من را بهتر می کند.
۳.تغییرات در رفتار
در دوران بهبودی علاوه بر تغییرات فکری و دیدگاه های ما که ممکن است منجر به لغزش شود،در برخی از رفتارهای ما نیز تغییراتی ایجاد خواهد شد. در زندگی در حال بهبودی باید مواظب این گونه تغییرات در رفتارمان باشیم و گرنه احتمال بازگشت به عادات و رفتارهای قدیمی یعنی مصرف دوباره مواد مخدر وجود دارد.
رفتارهایی که ممکن است ما را به سمت لغزش و بازگشت به بیماری اعتیاد ببرند عبارتند از :
-کم کردن دفعات شرکت در گروه های همتا
-خودداری کردن از ملاقات و مشارکت با فرد همتا
-کار نکردن روزانه راهکارهای بهبودی
-در پیش گرفتن رفتارهای پر خطر همچون دیدن افراد، رفتن به مکان ها و قرار گرفتن در وضعیت هایی که باعث فعال شدن وسوسه و تحریک شدن ما می شوند
-بی توجهی به بهداشت و نظافت شخصی
-بی توجهی به خواب و خوراک
-کارهای امروز را به فردا انداختن
-انجام رفتارهایی از روی اجبار